محمد صدرامحمد صدرا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

محمدصدرا پسر گل مامان و بابا

مهد کودک جدید من

قول داده بودم که عکس مهد جدید رو براتون بذارم. البته مامانم نتونسته عکسای خوبی بگیره. اينجا یه گوشه از راهروی ورودی است. اینجا هم ورودی ساختمان از توی حیاط است. راستی مهدمون استخر داره و آموزش شنا هم داریم. ولی برای بچه های ٣ سال به بالاست. من از روی این دو تا مترسک می فهمم که به مهد اومدم. چون هر وقت اینارو میبینم شروع می کنم سروصدا کردن. بعد بقیه آدمایی که نزدیک من هستن از تعجب کردن من تعجب میکنن. پشت من مجسمه یه فرشته است که با زاویه ای که من ایستادم، بالهاش برای من دراومده. حالا دیگه اون فرشته مهربون منم. مهدمون  Webcam هم داره و مامانم می تونه از محل کارش اتاقمون رو ببینه. ...
20 مرداد 1390

اولین غذا خوردن من

سلام من محمد صدرا هستم. مامانم می گه که من خیلی گلم، ماهم ، دردانه ام . راستی من هیچی نخوردم ها، خوب ببینید، از عکسم هم معلومه. ...
20 مرداد 1390

سفر تابستاني به روایت تصویر

سفرنامه تابستاني مصور محمد صدرا همون روزای اول سفر یک شب شام رفتیم به باغ عمو دکتر. اینم چند تا عکس که من از درخت بالا کشیدم. از اینجا معلوم میشه که من چقدر شیطون هستم. یه روز هم رفتیم خونه عمه بابام. خونه شون خیلی قشنگه. اینجا هم مثل باغ میمونه. یه روز که فکر می کردم مامانم خوابه رفتم سروقت چمدان سفر، ولی غافل از اینکه مامانم بیدار بود و داشت از من عکس می گرفت.   اینجا داشتم با خودم می گفتم آهان پيداش کردم. از همون روزهای اول سفر، من نشستن را آغاز کردم. این هم عکسی از اولین نشستن من بر سر سفره خانواده .البته  اشتباه نکنید، این کاسه برزگی که دست من می بینید ظرف غذای من نیست. ظرف غذای من ی...
10 مرداد 1390

سفر هوایی

به لطف خدا تا حالا دو مسافرت طولانی داشتم که هر دو هم با هواپیما بوده اولی در چهارماهگی و دومی در هشت ماهگی ، عکس هاشو براتون می زارم.   عکس های بالا مربوط به اواین سفرم هست که تو هماپیما دارم روزنامه می خونم! این هم عکس های سفر دوم ...
7 مرداد 1390

سینه خیز رفتن

من به حول و قوه الهی از تاريخ ١١ و ١٢ تير شروع کردم به سينه خيز رفتن.  تقریباً از ١٨ تیر کمی به چهار دست و پا راه رفتن نزدیک شدم. هر روز هم دارم سرعتمو بیشتر می کنم تا بتونم زودتر خودمو به مامانم برسونم. چند عکس از سینه خیز رفتنم   ...
5 مرداد 1390

دعای محمدصدرا کوچولو در اولين نيمه شعبان زندگی

به نام خدا السلام علیک یا ابا صالح المهدی از عالم بالا خبری می آيد وز شاخه توحيد بری می آيد بر عالميان راهبری مي آيد يعنی که ز نرگس پسری مي آيد پيشاپيش ميلاد پرنور حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف را به همه بچه های گل مسلمان و شيعه و پدرها و مادراشون تبریک و تهنیت می گویم. از خدا می خواهم که در اولين نيمه شعبان عمرم، دعاهایم را بپذيرد و اگر صلاح می داند آنها را به اجابت برساند. دعا می کنم خداوند عزوجل فرج حضرت مهدی (عج) را نزديک کند. دعا می کنم که خداوند همه فرزندان ممالک اسلامی در پیشگاه حضرتش عاقبت به خیر و سعادتمند و سربلند باشند. دعا می کنم که خداوند همه پدر ...
21 تير 1390

اولین دوستان مسجدی من

سلام          این منم که همراه بابا و مامان رفتیم به مسجد امام جعفر صادق (ع) در ميدان هفت حوض. ببینید که چقدر خوش تیپم لباس چهار خونمو پوشیدم. فاطمه خانم دختری است که وقتی مامان داشت نماز می خوند با من حرف می زد و بازی می کرد. خیلی دختر مهربونی بود. انشاء الله در آینده خوشبخت بشه.بعد از نماز که رفتیم بیرون مسجد، همره مامان بزرگش دیدیمش و از مامان بزرگش اجازه گرفتیم که عکسش رو برای یاگاری نگه داریم و ایشون هم اجازه داد. ...
31 خرداد 1390