برم نون بگیرم ؟؟؟؟
دو روز تعطیلی آخر هفته رو با مامان رفتیم خونه بابا جون. بابا جون از اینکه هوا گرمتر شده و مامان اجازه میده که ایشون منو با خودش ببره بیرون خوشحاله. صبح روز پنج شنبه من اول از همه بیدار شده بودم، بالای سر تک تکشون رفتم و بیدارشون کردم. بابا جون هم تا بیدار شد، مثل همیشه رفت که نون بگیره و اینبار من رو هم با خودش برد نانوایی. من برای اولین بار، اولین نون رو برای صبحونه آن روز خریدم.
اولش بلد نبودم و اونو گذاشتم روی زمین. بعد دیدم بابا جون نونشو گذاشته توی سفره. من هم همین کار رو کردم. البته ببخشیدها خودم هم نشستم تو سفره. شرمنده، بیشتر اوقات این کار رو میکنم.
و بعد....
حاصل دست رنجمو نسشتم خوردم. به قولی: "هرکه نان از عمل خویش خورد منت حاتم طایی نکشد".
چند تا هم عکس با فیگورهای متفاوت توی حیاط انداختم. ولی حیف شد که گل های رز توی باغچه ریخته شدند و خیلی کم اند.
راستی این کلاهم رو تازه خریدم.
اگه عکاس میخواست ازم عکس بندازه، این همه فیگور قشنگ براش نمیگرفتم.
مامان اونجا نخود فرنگی و باقلا ایرانی خرید برای پاک کردن. من هم با خاله و مادر جون حسابی کمکش کردیم. اسنادش موجود است. مادر عزیزم روزت مبارک و این بود کادوی من به مامان برای تبریک روز مادر.
سر ظهر یه حمام حسابی رفتم، بعدش هم رفتم تو حیاط و آفتاب گرفتم تا رنگ موهام طلاتی بشه.
اگه توپ رو بندازیم زمین کثیف میشه اونوقت نمیذارن دوباره ببریمش خونه. این هم راه حل این مشکل.
این چند روزه مامان یاد گرفته بود که اتصالات صوتی و تصویری خونه خودمون و خونه بابا جون اینا رو درست کنه، من نیز هم.
وقتی برگشتیم خونه. دیدم کفش ورزشی بابا که تازه خریده یه گوشه افتاده، اونا رو پوشیدم و باهاشون عکسهای ورزشکاری گرفتم.