سیزده به در
به علت مسافرت بابا جون اینا به سرزمین های دور، ما سیزده بدر رو تنها بودیم. چون خودمان هم روز قبل از مسافرت برگشته بودیم و خریدهای روز سیزده بدر رو انجام نداده بودیم، همان روز سیزدهم صبح خرید کردیم و آمدیم خونه آماده اش کردیم و حدودای ظهر رفتیم پارک پردیسان، که به علت شلوغی پارکینگ از خیرش گذشتیم و بعد رفتیم پارک نهج البلاغه اونجا هم خیلی شلوغ بود، کمی دنبال جا گشتیم از اونجا هم بیرون آمدیم و توی فضای سبزی نزدیک به اونجا اطراق کرده و ناهار، میوه، آجیل و چای امان را در آن فضای زیبا و آرام تناول نمودیم. اهل گره زدن سبزه و اینجور حرفا هم نیستیم، کمی با بابا توپ بازی نمودیم. آقای پدر برای اینکه زودتر برگرده خونه مشکل مسکن بنده رو بهانه کرد، اما وقتی به خونه رسیدیم هیچ مشکلی در کار نبود. اما حسابی توی خونه هم بازی کردیم. کلاً خوب بود زیاد خودمان را خسته و کوفته نکردیم.
اگه گفتید اینجا من چی دیدم؟
بله مورچه مورچه گانی. برام جالب بود که جانور اصلاٌ آروم و قرار نداره و همش داره بدو بدو راه میره، حتی گاهی بی هدف.
عصر هوا کمی سرد شد. و همه لباس های گرمشون رو پوشیدند.