موهام کوتاه شد
اين عکس من با موهای بلند است.
دیگه کم کم طوری شده بود که هر کی منو نمی شناخت، فکر می کرد من دخترم.
البته مامان قصد داشت من رو به عکاسی ببره و یک عکس دخترونه از من بگیره برای یادگاری. ولی چون اصولاً من پام رو تو عکاسی نمیذارم تا این موقع نتونسته بود به هدفش برسه.
یک روز خاله با سعی و تلاش فروان قصد داشت که حداقل با دوربین خودمون از من عکس قابل چاپی تهیه کنه. متاسفانه ایشون موفق نشدند و این شد نتایج عکاسی خاله. (برخی از عکس ها را ببینید)
استفاده از زمان خواب بنده در جلوی تلویزیون و با امکانات کم مثل نداشتن کش موی خوشگل و گل سرهای زیبای دخترانه.
بعد از چند لحظه من بیدار شدم. اولش متوجه نشدم که موهام رو بستن.
خاله منو روی صندلی نشوند تا عکس دلخواهش رو بگیره. اما موفق نشد.
خیلی زود یه بوهایی بردم که داره چه اتفاقی می افته و شروع کردم به عدم همکاری و....
چند وقت بعد(یک هفته قبل از ماه مبارک رمضان) هم که رفتیم سفر، خونه آقاجون اينا. همه از موی بلند من تعجب کرده بودند.
اونجا هم چند روزی با موی بلند سپری شد. موهای من از موهای زهرا کوچولو هم بلندتر بود.
اينجا باغ آقا جون است. کودک و کار. می بینید، نخود ها رو با پوست ریختن توی سطل و ما نی نی های بیچاره بايد اونها رو پاک کنیم. اینجاست که یونیسف باید بیاد و از ما حمایت ويژه بکنه.
خونه عمه جون هم رفتیم، اونجا هم هنوز موهام بلند بود و برای بزرگترها جای بسی بحث و گفتمان داشت. نوه عمه جون که اسمش محمدامین بود هم اونجا بود. ایشون بسیار بسیار به بنده ارادت داشتند و همه اش می خواستند منو بغل کنند و... من چون خوشم نمی اومد همش در حال فرار از دست محمد امين بودم.
بالاخره در روز بعد، در یک عمليات مخوف، موهای نازنین بنده بر زمین ریخته شد. و من به شکل و شمایل آقا پسرها درآمدم.
اینجا دیگه از سفر برگشتیم و خونه خودمون هستيم. مامان باز هم خیلی دلش نیومد موهام رو کوتاه کنه. موهای جلوی سرم هنوزم یه کم بلنده.
عکس با تیپ مردونه بعد از مدتها مو بلندی.