محمد صدرامحمد صدرا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

محمدصدرا پسر گل مامان و بابا

گفتار جدید محمدصدرا

اگه گفتيد محمد صدرای گل ما  این روزا چی ها میگه؟ "فتبارک الله احسن الخالقين" ماجرای اول: یه شب یاد خاطرات تعطيلات عيد و سفر با قطار و... افتادم. شروع به گريه و زاری کردم. می گفتم که با قطار بریم خونه آقا جون اينا. مامان منو بغل کرده بود و نوازشم می کرد تا گريه نکنم. ولی من همش تکرار می کردم و صدام بالاتر می رفت. مامان دیگه خسته شد و گفت خوب پسر گلم حالا چرا با قطار، با هواپيما هم می تونیم بریم، زودتر می رسيم. من هم که با اکثر وسایل نقليه آشنايي دارم با حالت گریه گفتم: با تشتی(کشتی) هم میشه. و مامان و بابا کلی به این نکته سنجی بنده خنديدند. تازه قرار شده از خونمون تا خونه آقا جون اينا راه آبی بزنيم برای حرکت کشتی...
6 خرداد 1392

اردیبهشت 92

درخواست هر روز و هر ساعت اين روزهای بنده از بابا و مامان. بريم شُرشُره. اين تاب خيلی جالب بود. من که روش خوابيدم چشمام رو هم بسته بودم. بشقاب پرنده. چون بالا و پايين می شد، خيلی خوشم نيومد و زود پياده شدم. اينجا يک پارک ديگه است. يه روز خوب با هوای پاک. بعداً از روی عکسا فهميديم که چه قدر هوا تميز بوده. روزی ديگر. بوستانی ديگر. اينجا يه آقايي که با دخترش از پارک رد می شدند و بربری دستشون بود، به زور به من یه تیکه بربری دادند و من تو عکس دارم بربری می خورم. ١٦ ارديبهشت، بازديد از برج ميلاد که به دلايلی من بهش میگم آقا ميلاد. اين برج ششمين برج مخابراتی بلند در دنياست. جريان آقا م...
28 ارديبهشت 1392

ماجرا و سفرنامه نوروز 92

سلام، و اما ماجرای نوروز ٩٢ روز ٢٨ اسفند مصادف با آخرین روز کاری در سال٩١ بود. گرچه مامان آن روز را مرخصی گرفت، ولی بنده همچنان به مهد رفتم تا مامان بتونه کارهای عقب مانده خونه رو انجام بده و یه خونه تر و تمیز تحويل اهل بيت دهد. بعد من و مامان وسايمان را جمع کرديم و خونه آقا جون اينا رفتيم. اواخر تعطيلات نوروز، آقاجون، مامان جون و خاله کوچيکه با کلی دوست و آشناي ديگه قرار بود به سفر کربلای معلا بروند. برای همین کمی سرشون شلوغ بود. کلی کار داشتند. روز یکم فروردين هم کلی مهمون برای ناهار دعوت کرده بودند. دختر خاله الينا هم با خانواده آمدند و جمعمون جمع شد. بابا هم که ديگه برای ساعت پايانی سال به ما ملحق شد. نميگم که موقع تحوي...
2 ارديبهشت 1392

سرسره بازی

اين روزه ها بهانه های گاه به گاه بنده برای سرسره است. گاهی وقتها مثلاً شب به سرم میزنه که برم سرسره بازی. بلند ميشم لباسهای بیرونم رو ميارم و شروع به پوشيدن می کنم. راستی موقع پوشيدن لباسهام کلی نق می زنم و گریه های زورکی می کنم برای اينکه نمی تونم کاپشنم رو خودم بپوشم و به کسی هم اجازه نمی دم که زره ای کمکم کنه. اگه کسی کمک کنه بايد کلاً کاپشن يا شلوارم رو دربيارم و دوباره با نق و نوق خودم بپوشم. از بین اسباب بازی های پارک هم، فقط و فقط این مدل سرسره رو دوست دارم و از اول تا آخر وقتی که توی پارک هستيم، با اين مدل سرسره ها بازی می کنم. در اينجا، بابا به زور منو سوار تاب کرد. ولی خوشم نیوم...
27 اسفند 1391

کارهای جدید

بلدم آب پرتقال بگيرم. به پرتقال ميگم: پُ تِ تال نقاشی با دست چپ. در حال خواندن کتاب. با ليوان های رنگی ته سطل جای لوگوها، کيک مخصوص درست کردم. اتوبوس برجی ساختم. مَشِد ساختم. به مسجد میگم مَشِد. هر که ندونه فکر می کنه میگم مشهد. بيرون هم هرجا مسجد می بینم ميگم: مَشِد، مَشِد بستنی خوردن اين مدلی نوبره. حالتون به هم نخوره. دستم رو قبلش با صابون شستم. من هر وقت آبميوه يا شير پاکتی می خورم، آخرش نی رو  توی خودش میندازم. تا کسی دیگری از آن نخوره. از وقتی اون آقاهه اومده فرش هامونو لول کرده برده، برای شستن، من هم هر چی میبینم که قابل لول کردنه، این کار رو می کنم. بعد هم میذازم رو ...
27 اسفند 1391

جواب های این روزهای من

جواب های این روز های من به مامان. داستان ١: مامان داره گوشت چرخکرده رو بسته بندی می کنه برای داخل فريزر. من زود میرم جلو و میگم: من تومت تونم. (کمک کنم). مامان می گه نمی خواد کمک کنی برو بازیتو بکن. میگم: نه، من تو مت تونم. خلاصه به اجبار میگه باشه. بعد میگه پس شما کیسه فریزر رو نگه دار تا من گوشت رو بریزم توش. من میگم: نه من بلیزم توش. قاشق رو میده دستم و میگه: اما نباید روی زمین بریزه ها.  من چون نمی تونم خوب این کار رو انجام بدم یه کم میریزه زمین. مامام میگه: بچه این کار تو نیست. کار مامانه. من هم با صدای بلند میگم: نه ه ه ه ، این تال منه. بعد سعی می کنم با دقت زياد که زمین نریزه، این کار رو انجام بدم. ت...
26 اسفند 1391

تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی

"فتبارک الله الحسن الخالقين". سلام دوستان این چند وقت که نبودم،  یکسری آزمایشات انجام دادم که برخی هاش منجر به اختراعات جدیدی شد برخی هم به ثبت اختراع نرسید. از بس که برای ثبت سخت می گیرندو الا که همه کارهای من شایسته ثبت بودند.  با توجه به روزهای پايانی امسال با نام " تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی"، بر خود لازم دانستم تا آنچه از علم و دانشم اندوخته دارم در آخر اين سال به جامعه علمی کشورم تقديم کنم. کليه اختراعات بنده با اصل صرفه جویی در مصرف انرژی مطابقت داشته و داری برچسب انرژی +++A است. حالا هی برخی کارخانه های توليدی داخلی بگويند: فرزندان شما موفق به توليد يخچال با برچسب انرژی ++A شد...
15 اسفند 1391