محمدصدرا چی میگه؟
ماشاء الله . ديگه بزرگ شدم. کلمات سختی رو هم که بزرگترها میگن تا حدی ادا می کنم. در کل می تونم منظورم رو برسونم.
بولو - خودم - باجی تُ نیم(بازی کنیم) - بوخولش(بخورش)- لَ فتش(رفت) و...
فقط به جای هست ميگم: بوده. برای مثال مامان ميگه برم یه لیوان دیگه بیارم. من سریع داد میزنم: " نه مامان نَلو، بوده، بوده، بوده".
بیا،کاتو نیدا تنیم. (بيا کارتون نگاه کنيم).
صندلی رو میارم و جلوی کمد دیواری میذارم. به مامان میگم: بيا، بيا، بولو بالا. (حتماً یه چیزی توی کمد بالایی هست دیگه).
چند شب پیش مامان غذایی درست کرد که من دوست نداشتم و نخوردم. بعد از شام برای من یه تخم مرغ آب پز کرد. یکی هم برای صبح بابا گذاشت تا برای صبحانه بخوره. من مال خودم رو خوردم. شاید چون سیر نشده بودم، به صورت بریده بریده به مامان گفتم: من دوش دالم توخو بوخولم. (يعنی من دوست دارم اون یکی تخم مرغ رو هم بخورم).
شب گذشته مامان کتلت درست می کرد. برای اینکه من سرگرم بشم و اذیتش نکنم. یک کتلت توی یه بشقاب کوچیک گذاشت و داد دستم. گفت برو بذار سرد بشه بعد بخور. من هم اونو خوردم و بشقاب خالی رو براش بردم و گفتم: باجم تو تِت (کتلت) بیده بوخولم.
کم کم دارم با اسم رنگ ها آشنا ميشم. مدتها بود که آبی رو خوب یاد گرفته بودم. اما الان ماشاء الله چند رنگ دیگه رو هم بلدم درست تشخیص بدم. اسباب بازیهایی که همرنگ هستند رو هم می تونم جدا جدا بذارم.
نِ مِز (قرمز)- زَد(زرد)- شِ فيد(سفید). البته رنگهای صورتی و سبز و نارنجی رو هم گاهی درست میگم.
از ماشين ها هم: اتوبوش، کاميون، ماشین آشالی (زباله جمع کن)، اَتا(قطار)، ماشين پوليش با صداش، آمبولانس و ماشين آتش نشانی رو هم با صدا شون نشون میدم. اين جوری: بَ بو بَ بو بَ بو. اسمشونو نمیگم.
هر کی اسمم رو صدا کنه، حتی اگه کار نداشته باشه، جواب میدم: بله.
جواب من به این سه سوال (اسمت چيه؟ تو کی هستی؟ اسمت رو بگو. ) این است: " مُ اَ مَد شَدا" .
اولين لطیفه ای که یاد گرفتم بگم اینه:
به خرگوشه میگن چرا اینقده هویج میخوری؟ خرگوش میگه: هبیجووووولی. (همین جوری)
من بیشتر جواب خرگوشو با صدای بلند میگم. بقیه شو نامفهوم میگم به طوری که مامان نمیتونه اونو براتون بنویسه.
مامان می پرسه :
خرگوش چی می خوره؟ میگم: هبیج. خرس چی می خوره؟ میگم: عَشَل. میمون چی می خوره؟ ميگم: موژ. محمدصدرا چی میخوره؟ ميگم: دَزا (غذا).