ماجرا و سفرنامه نوروز 92
سلام، و اما ماجرای نوروز ٩٢ روز ٢٨ اسفند مصادف با آخرین روز کاری در سال٩١ بود. گرچه مامان آن روز را مرخصی گرفت، ولی بنده همچنان به مهد رفتم تا مامان بتونه کارهای عقب مانده خونه رو انجام بده و یه خونه تر و تمیز تحويل اهل بيت دهد. بعد من و مامان وسايمان را جمع کرديم و خونه آقا جون اينا رفتيم. اواخر تعطيلات نوروز، آقاجون، مامان جون و خاله کوچيکه با کلی دوست و آشناي ديگه قرار بود به سفر کربلای معلا بروند. برای همین کمی سرشون شلوغ بود. کلی کار داشتند. روز یکم فروردين هم کلی مهمون برای ناهار دعوت کرده بودند. دختر خاله الينا هم با خانواده آمدند و جمعمون جمع شد. بابا هم که ديگه برای ساعت پايانی سال به ما ملحق شد. نميگم که موقع تحوي...