محمد صدرامحمد صدرا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

محمدصدرا پسر گل مامان و بابا

دختر دایی و دختر خاله

در این پست میخوام دختر دایی ثنا و دختر خاله الینا رو بهتون معرفی کنم. ثنا کوچولو یه داداش داره که اسمش محمدصادق است. مامانم اسم محمد صادق و محمد صدرا را خیلی دوست داره. این هم الینای خنده رو این عکس دسته جمعی رو خونه دایی محمد انداختیم. فقط حیف که کله محمدصادق توی عکس نیست. من و الینا هم پشتمون به دوربینه. راستی امیر حسین هم پسر داییمه. اون امسال میره پیش دبستانی. ...
3 مهر 1390

چند عکس با شرح

خونه قبلی، به خاطر قدیمی بودنش شرایط خاصی برای من داشت. مثل اون پشتی ای که مامان قرض گرفته تا جلوی در بذاره تا من پشت سرش توی حیاط نتونم برم. جريان اين خونه هم مربوط میشه به اين مسئله که ما از زمان تخليه خانه اجاره ای امان که صاحبش برای آمدن به آن عجله فراوان داشت تا تحويل خانه ای که خودمان خريده بوديم ٣ ماه فاصله بود. برای همین يکی از اقوام بابا جون -که جا دارد همین جا از ایشون کمال قدردانی و سپاس را داشته باشیم- خانه اشان را به ما دادند تا این ٣ ماه مسکن ما باشد. دوران ٦ ماهگی تا ٩ ماهگی من در این خانه سپری شد. اما چون من همش پشت سرش گریه می کردم و مامان از این موضوع رنج می برد، یه روز عکس منو در حال گر...
23 شهريور 1390

فیگورهای محمد صدرا

ببخشید که مدت طولانی وب لاگ رو به روز نکردم. راستش چون اسباب کشی داشتیم و مامانم وقت نداشت. خیلی عکس دارم که براتون بذارم ولی اول باید عکسهای جالب توی خونه قبلی رو براتون بذارم. توی خونه قبلی که بودیم و خاله کوچیکه اومده بود کمک مامانم، یه روز دوتایی گیر دادند به من که براشون انواع فیگورها رو دربیارم . البته بعضی هاشونو مامان خانم نتونست به موقع عکس بگیره. این بود شیرین کاریهای من برای مامان و خاله که کلی به کارهای قشنگ من خندیدند. " الهی مامان فدات بشه فسقلی" ...
23 شهريور 1390

سفر تابستاني به روایت تصویر

سفرنامه تابستاني مصور محمد صدرا همون روزای اول سفر یک شب شام رفتیم به باغ عمو دکتر. اینم چند تا عکس که من از درخت بالا کشیدم. از اینجا معلوم میشه که من چقدر شیطون هستم. یه روز هم رفتیم خونه عمه بابام. خونه شون خیلی قشنگه. اینجا هم مثل باغ میمونه. یه روز که فکر می کردم مامانم خوابه رفتم سروقت چمدان سفر، ولی غافل از اینکه مامانم بیدار بود و داشت از من عکس می گرفت.   اینجا داشتم با خودم می گفتم آهان پيداش کردم. از همون روزهای اول سفر، من نشستن را آغاز کردم. این هم عکسی از اولین نشستن من بر سر سفره خانواده .البته  اشتباه نکنید، این کاسه برزگی که دست من می بینید ظرف غذای من نیست. ظرف غذای من ی...
10 مرداد 1390

سفر هوایی

به لطف خدا تا حالا دو مسافرت طولانی داشتم که هر دو هم با هواپیما بوده اولی در چهارماهگی و دومی در هشت ماهگی ، عکس هاشو براتون می زارم.   عکس های بالا مربوط به اواین سفرم هست که تو هماپیما دارم روزنامه می خونم! این هم عکس های سفر دوم ...
7 مرداد 1390
1